اصطلاحات ورزشی رایج در زبان انگلیسی
در این پست تلاش می کنیم برای شما زبان آموزان محترم اصطلاحات رایج زبان انگلیسی را که ریشه ی اصلی آنها در رشته های ورزشی بوده ، بیان کنیم . به همین منظور درک آن ها کمی دشوار می باشد.
اصطلاحات ورزشی معمولا به دو دسته تقسیم می شوند ، برخی از این اصطلاحات که در ایالات متحده کاربرد دارند مربوط به ورزش هایی مانند بیسبال ، بسکتبال و هاکی است. در طول زمان ، این جملات گاهی کاربردهای خاص خود در ورزش را از دست داده و وارد زندگی روزمره شده است. در حالیکه بسیاری از این اصطلاحات هنوز نیز در ورزش کاربرد دارند ، ولی در دیگر حوزه ها مخصوصا تجارت و شبکه های اجتماعی کاربردهای بسیاری دارند.
اصطلاحات مربوط به ورزش | معنی | جملات مثال |
across the board | برای همه، مساوی | Ten percent raises were given across the board. 10 درصد افزایش حقوق به همه داده شد. |
at this stage in the game | در این زمان، در این لحظه از بازی (در هر ورزشی کاربرد دارد) | Nobody knows who is going to win the election at this stage in the game. در لحظه دیگر هیچ کس نمیداند نتیجه رای گیری چه خواهد شد |
the ball is in your court | توپ در زمین شماست (تنیس) الان زمان تصمیم گیری بر عهده شماست | "Do you think I should accept the job offer?" فکر می کنی باید این پیشنهاد کاری را قبول کنم؟ از من سوال نپرس الان توپ در زمین خودته |
bark up the wrong tree | شخصی را اشتباهی گرفتن،به اشتباه فردی را ملامت کردن (شکار) | I think you're barking up the wrong tree by blaming Matt for the missing money. فکر کنم برای گم شدن پول ، مت را اشتباهی سرزنش کردی |
blind-sided | نقطه کور (فوتبال آمریکایی- راگبی) | George blind-sided Mehdi with his fist at the bar. سعید با مشت خود در بار، دید مهدی را کور کرد |
blow the competition away | به راحتی بردن (در تمامی ورزش ها) | If you wear that dress to the beauty pageant you are going to blow the competition away. اگر آن لباس را در مسابقه زیبایی بپوشی، به راحتی برنده خواهی شد |
call the shots | تصمیم گرفتن (بیلیارد) | While our boss is on vacation, Hamed will call the shots. وقتی رئیس در سفر است ، حامد تصمیم گیری خواهد کرد |
chip in | کمک مالی و زمانی (قمار) | The staff members chipped in 5 dollars each to buy Jody a birthday gift. هر یک از کارکنان، 5 دلار کمک کردند تا بتوانند برای شیرین یک هدیه تولد بخرند |
down to the wire | در انتهای، در نهایت (اسب دوانی) | “I went partying yesterday and forgot that I’m supposed to submit my paper tomorrow. It’s gonna be down to the wire and I’ll have to pull an all-nighter to finish it on time”. من دیروز به یک مهمانی رفتم و فراموش کردم که فردا باید تحقیقم را ارائه دهم . بنابراین باید در نهایت کل شب را بیدار بمانم تا تحقیق را تمام کنم. |
front runner | مدعی اصلی (اسب دوانی) | Niloofar is a front runner for the new supervisor position. نیلوفر مدعی اصلی صندلی سرپرستی جدید است |
get a head start | شروع پیش از دیگران | They got the walkers a head start in the run for cancer. آنها برای پیاده رونده ها شروع پیش از آغاز را جهت سرطان آماده کردند |
get into the full swing | تسلط یافتن | It will probably take a month of working at my new job before I get into the full swing of things. تقریبا یک ماه طول می کشد تا بتوانم در شغل جدید تسلط کافی را بدست آورم |
get off the hook | از زیر بار مسئولیت قصر در رفتن/خلاص شدن از قید یک مشکل (ماهی گیری) | The child got off the hook for stealing because the security camera was broken. کودک به دلیل خراب بودن دوربین مدار بسته به راحتی از دزدی قصر در رفت |
give something or someone a fair shake | به کسی فرصت دادن | You should give Fatemeh a fair shake before you decide she isn't good enough for the job. قبل از اینکه بخواهی در مورد مناسب بودن این شغل برای او تصمیم گیری کنی ، باید به او فرصتی بدهی |
get a second wind sailing | انرژی مضاعف داشتن | I was exhausted after 3 kilometres of running, but I got a second wind after I passed the beach. بعد از 3 کیلومتر دویدن احساس خستگی کردم ، اما بعد از گذشتن از ساحل، انرژی مضاعفی گرفتم |
give it your best shot | حداکثر تلاش یک شخص- بالاترین کاری که فرد می کند (شکار) | Give it your best shot and you may just make it to the finals. حد اکثر تلاش خود را انجام بده ، شاید به مرحله نهایی برسی |
give one a run for one's money | رقیب جدی بودن (اسب دوانی) | I know the other team is expected to win, but let's give them a run for their money tonight. می دانم انتظار می رود که تیم دیگر در این مسابقه برنده شود ، اما بیایید برای آنها یک رقیب جدی باشیم |
go overboard | اغراق کردن (دریانوردی) | You can't believe everything Janice says about Rick. She tends to go overboard when she's complaining about him. نباید تمامی صحبت های مهدی در مورد منیره را قبول کنی ، او وقتی شکایت می کند خیلی اغراق می کند. |
go to bat for someone | دفاع از کسی کردن (بیسبال) | Zia is asking for a salary increase, and I'm going to go to bat for him if the boss says no. ضیا افزایش حقوق درخواست کرده است و اگر رئیس با آن مخالفت کند ، من از او تمام قد دفاع خواهم کرد |
have the upper hand cards | دست بالاتر داشتن (کارت ، پاسور) | Chelsea has the upper hand in the tournament, because none of their players is injured. چلسی به دلیل نداشتن مصدوم در بازی ها دست بالا تر دارد. |
hit below the belt | کاری یا حرفی بی رحمانه گفتن (ورزش های رزمی) | Zahra was hitting below the belt when she called Vahid an unfit father. زهرا وقتی که وحید را پدر نالایق معرفی کرد ، در حق او جفا کرد |
hit a snag | به مشکل خوردن (دریا نوردی) | The renovations were going along great until we hit a snag with the carpet installation. بازسازی ،عالی پیش می رفت ، تا اینکه در نصب فرش ها با مشکل روبرو شدیم |
hold all the aces cards | شانس اول پیروزی بودن- احتمال بردن داشتن | The children hold all the aces when it comes to the father-son Football tournament. اگر تورنمنت فوتبال پدران مقابل پسرانبرگزار شود ، شانس اول پیروزی، پسران هستند |
the home stretch | نزدیک به اتمام (اسب دوانی) | I think Masi's pregnancy is in the home stretch. فکر کنم بارداری مصی در فاز نهایی است |
hot shot (big shot) hunting | افراد موفق و مثال زدنی | All the hot shots from Silicon Valley were invited to meet the president. تمامی نوابغ سیلیکون ولی به ملاقات با رئیس جمهور دعوت شده اند |
jump the gun track | عجله کردن | I guess I jumped the gun by buying Pam and Steve a wedding gift. They called off the engagement. فکر کنم در خرید هدیه عروسی برای مهدی و شیوا عجله کردند. آن ها نامزدی را کنسل کردند. |
keep one's head above water swimming | در کارها عقب نموندن به کارها رسیدن | We are so busy during the tourist season I can barely keep my head above water. ما در فصل های توریستی بسیار شلوغ هستیم به سختی خودم را به کارها می رسانم |
learn the ropes sailing | درک چیزهای جدید | The first week on the job you will just be learning the ropes. هفته اول کار ، چیزهای جدیدی را یاد خواهید گرفت |
let her rip boating | برو باهاش کار کن، شروع کن به کار کردن | Okay, here are the keys to your new car. Let her rip! خوب، این هم کلید ماشین . با جدیدت برو باهاش کار کن! |
level playing field any field sport | شانس همه برابر است | The spelling bee is a level playing field because all of the kids are in grade nine. بازی اسپلینگ بی یک بازی برابر است ، زیرا همه کودکان در سال نهم هستند |
long shot hunting | ماموریتی بسیار دشوار | Jim thinks we can afford the house, but I think it's a long shot. جیم فکر می کند ما می توانیم خانه را بخریم ، ولی من فکر کنم خیلی دشوار است |
make the cut any sport | برای عضویت در تیم انتخاب شدن | I didn't get a second interview, so I'm pretty sure I won't make the cut. من به مصاحبه ی دوم نرسیدم و فکر کنم نتوانم وارد تیم بشوم |
neck and neck horse racing | مو به مو بودن | Vahid and Mehdi are neck and neck in the hockey pool. Either of them could win the money. وحید و مهدی در بازی هاکی مو به مو هستند. هر دو می توانند پول را ببرند |
no sweat any sport | بدون مشکل | I told Leyla it was no sweat for us to babysit next weekend. من به لیلا گفتم نگهداری از بچه برای من هیچ مشکلی ندارد |
not playing with a full deck (of cards) cards | با تمام قوا بازی نکردن | I think Jim Carey was still drunk at work on Sunday because he wasn't playing with a full deck. من فکر کنم جیم کری روز یکشنبه هنوز مست بود چون با تمام قوا بازی نمی کرد |
not up to par golf | برای کاری خیلی خوب نبودن | I'm afraid your resume isn't up to par for the engineering position. متاسفانه رزومه شما برای شغل مهندسی خیلی خوب نیست |
to be off base baseball | از واقعیت دور بودن- نظر اصلی را ندادن | You were way off base when you said Bill needed to lose weight. وقتی به بیل گفتی باید وزن خود را کم کند، از واقعیت خیلی به دور بودی |
on target darts | به هدف | We are on target to meet our budget this month. ما به هدف خود مبنی برتامین بودجه خود در این ماه ، نزدیک شده ایم |
on the ball baseball | حاضر و آماده بیسبال | The new receptionist is really on the ball when it comes to answering the phone. مسئول پذیرش جدید ، واقعا در پاسخ دادن به تلفن ها حاضر و آماده است |
out in left field baseball | عجیب غریب ، اشتباه (بیسبال) | All of the students laughed when Joe gave an answer that was out in left field. همه دانش آموزان وقتی جواب عجیب و غریب مهدی را شنیدند ، خندیدند |
out of someone's league team sport | در حد کسی نبودن (ورزش های لیگی) | I'd like to date Maria, but I'm afraid I'm out of her league. دوست دارم با ماریا دوست بشم ، ولی می ترسم در حد او نباشم. |
par for the course golf | شرایط قابل انتظار (گلف) | Waiting in line is par for the course at Christmas time. در صف ایستادن بخشی از کریسمس است |
plenty of other fish in the sea fishing | زنان و مردان زیادی برای دوست شدن هستند ماهی گیری | I know you still love Vahid, but remember there are plenty of other fish in the sea. می دانم هنوز هم عاشق وحید هستی ، ولی یادت باشه هنوز هم تعداد زیادی مرد در دنیا هستند |
race against time track | سریع کاری را کردن ، زمان نداشتن برای کاری اسب سواری | It's a race against time to find a kidney donor for my cousin. باید برای پیدا کردن یک اهدا کننده کلیه برای پسر عمه ام سریع عمل کنیم |
settle a score with someone | با کسی حساب به حساب شدن همه ورزش ها | My brother wants to settle the score with that guy who stole my wallet. برادر من می خواست با کسی که کیف من را به سرقت برده ، حساب به حساب شود |
shot in the dark hunting | حدس زدن | I was lucky to win the quiz. All my answers were shots in the dark. شانس آوردم تو امتحان قبول شدم ، تمامی پاسخ های من شانسی بود |
skate on thin ice skating | کاری خطرناک کردن | You're skating on thin ice by not sending in your college application before now. با ارسال نکردن درخواست دانشگاهت ، تا الان ریسک بزرگی کردی |
start the ball rolling ball sports | چیزی را شروع کردن | Please can everyone be seated so we can start the ball rolling. لطفا همه بنشینند تا بتونیم شروع کنیم |
step up to the plate baseball | مسئولیت پذیر بودن | It's time you stepped up to the plate and apologized for your mistake. بهتر است بلند شده و مسئولیت کارهای خودت را قبول کنی |
take a rain check baseball | بعدا چیزی را قبول کردن | Sorry, I can't go to the movies today, but I'd love to take a rain check. متاسفم، امروز نمی توانم سینما بروم . دوست دارم بعدا این کار رو کنم |
take sides any sport | طرفداری از کسی کردن | I hate to take sides, but I think Zahra is right about the paint colour. دوست ندارم طرفداری کسی را کنم ، ولی فکر کنم در مورد رنگ ها حق با زهراست |
take the bull by the horns bull fighting | چالش را قبول کردن | Even though this new job will mean relocating, I think you should take the bull by the horns for once. با وجود اینکه این شغل جدید به معنی جابجایی است ،ولی باید این چالش را قبول کنم |
take the wind out of one's sails sailing | در جا خشک شدن، کسی را نا امید کردن | I think I took the wind out of Angela's sails when I told her she was a terrible singer. وقتی به مهشید گفتم خواننده ی بدی هست ،جان از بدنش کشیدم |
throw in the towel boxing | تسلیم شدن | If they don't accept our offer this time we are going to throw in the towel and look at houses elsewhere. اگر این مرتبه نیز پیشنهاد ما را قبول نکنند ، مجبور هستیم تسلیم شده ودر جای دیگه دنبال خانه بگردیم |
time out any sport | وقت استراحت | Let's take some time out and grab a coffee. بیا کمی استراحت کرده و یک قهوه بزنیم |
three strikes and you're out baseball | تنها سه فرصت داری | The school's no smoking policy is three strikes and you're out. مدرسه خط مشی سیگار نکشیدن را دارد و اگر سه بار تکرار شود اخراج خواهید شد |
two strikes against baseball | تنها یک فرصت دارید | vahid is going to be fired in no time. She already has two strikes against her for coming in late. وحید سریعا اخراج خواهد شد ، به خاطر دیر آمدن تنها یک فرصت دیگر دارد |
under the table gambling | غیر قانونی (زیر میزی) | I don't have a work visa, so they have to pay me under the table. من ویزای کاری ندارم ، بنابراین باید به من زیر میزی پرداخت کنند |
win hands down gambling | برد راحت | The other team was missing half of its players. We won hands down. تیم رقیب نیمی از بازیکنانش را به همراه نداشت. ما به راحتی بردیم |
کلام آخر
در زبان انگلیسی ، ورزش جایگاه بسیار ویژه ای دارد به همین دلیل برخی از اصطلاحات نیز از بسیاری از ورزش ها وارد این زبان شده است . بنابراین بهتر است شما در ابتدا این کاربردها را همراه با جایگاه آن ها یاد گرفته و بکار ببرید.
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید